«و لنبلونكم بشيءٍ من الخوف و الجوع و نقصٍ من
الاموال و الانفس و المثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبته قالو انا
لله و انا اليه راجعون. اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المتهدون»؛[1]
اين آيه شريفه ميفرمايد: اي انسان تو را آفريديم
و به اين دنيا آورديم تا به كمال و سعادت برسانيم، مواظب باش كه هر آن در معرض
امتحاني،گاهي به مال، گاهي به جان، گاهي به وسيله فرزندت و ..
اگر از قرآن بپرسيد كه: عالم هستي براي چه چيزي
خلق شده است؟ در جواب ميفرمايد: براي انسان. و اگر سوال كنيد: انسان براي چي
آفريده شده؟ ميفرمايد: براي اينكه به مقام عنداللهي برسد و انسان كاملي شود؛ يعني
به جايي برسد كه به جز خدا نبيند و نخواهد. انسان به اين مقام نميرسد مگر اين كه
با مشكلات و ابتلائات دست و پنجه نرم كند، همانند آن دانه گندم.
انسان زماني به سعادت ميرسد كه بر مصيبتها و
سختيها پيروز شود و در برابر آنها صبر و استقامت ورزد و خود را نبازد. معمولاً
انسانها در مواجهه با مشكلات دو قسم هستند:
1- افرادي كه صبور نيستند و استقامت ندارند و خود
را ميبازند و در نتيجه سقوط ميكنند؛ به فرموده اميرالمومنين(ع) مصيبت را
ميبينند و سختي را تحمل ميكنند، اما به كمال و سعادت نميرسندو بلكه در «اسفل
السافلين» جاي ميگيرند.
2- گروه ديگر در مقابل اين دسته هستند؛ يعني مصيبت
و گرفتاري را لطف خدا ميدانند. از ديدگاه بزرگان علم اخلاق مصيبت از الطاف خفيه
خداست. و معتقدند: همانطور كه «مال»، «قدرت» و «تمكن» از نعمتهاي بزرگ خداس،
مصيبت، بلا و مشكلات نيز از نعمتهاي او است.
توضيح آنكه: لطف خداونددو قسم است:
الف-«لطف جلي»يعني: نعمتهايي كه به انسان ميدهد
و آنان هم توجه به اين نعمتها دارند؛ مثل پول، رياست، تمكن و قدرت.
ب- «لطف خفي» يعني: گرفتاريهايي كه به نظر انسان
بدبختي و بيچارگي است؛ مثل مرگ فرزند، فقر و نداري و ... .
آري، از ديدگاه عارفان،مرگ فرزند، لطف است،
فيالمثل وقتي خبر شهادت حاجآقا مصطفي را به امام خميني(ره) ميدهند ميفرمايد:«انا
الله و انا اليه راجعون»، مرگ مصطفي از الطاف خفيه خداست. عرفا در اين جهان جز لطف
نميبينند و اگر با عينك علماي اخلاق به جهان بنگريم بايد بگوييم: الطاف خفيه خدا
از الطاف جليلهاش بهتر است؛ چرا كه انسان را به مقامات عالي ميرساند.
از ديدگاه عرفا حتي جهنم نيز از الطاف خفيه است؛
زيرا فرد جهنمي را بهشتي ميكند،اگر جهنم نبود انسان لياقت بهشت رفتن پيدا
نميكرد. پس بايد به جهنم برود و مانند آن سنگ معدني در كوره چندين هزار درجهاي
ذوب شود تا كدوراتش گرفته شود و زمينه براي رفتن به بهشت بيابد.
پي نوشت ها:
[1].بقره(2)آيه156.